روشنی زندگی ما

از سفر بر گشته ایم....

از سفر و برگشته ایم و باید اعتراف کنم   هــــــــــــــــــــــــــــــــــــیـــــــــــــــچ کجا خانه نمیشود.....              خدایا شکرت برای همه داشته هام................ ...
13 خرداد 1392

نیکی موس!!!

ظهر است و بابا متی خوابیده ما هم با هزار ترفند میرویم اتاق عسلک که بخوابیم خودم رو زدم به خواب که عسلک زودتر بخوابد اما زهی خبال باطل.....حرف میزند و حرف میزند....... داشت خوابم میبرد واقعا که گوشهایم رو تیز کردم آیدین:حرف بزن دیده(دیگه) ....... آیدین:گفتم حرف بزن دیده!!!! ....... اگه حرف نزنی دیده باهات بازی نمیکنماااااااااااا!!!!!   یواشکی لای چشمم رو باز کردم و دیدم مه روی زیبای مادر داره با میکی موسش حرف میزنه و این همه براش صحبت کرده و منتظر جوابه!!!! و اون وقت بود که واقعااااااااااااااااااااااا دوس داشتم میتونستم کاری کنم که میکی موس حرف بزند!!!!!!!!فقط برای تو...
4 خرداد 1392
1